این چیه؟!؟!
***
به نظرتون اینجا کجاست؟!(روی عکس کلیک کنید)
قشنگ به جزییات دقت کنید و تا جواب ندادید نرید ادامه ی مطلب!
توبه...

توبه میکنم و قول میدهم
دیگر کسی را دوست نداشته باشم
حتی به قیمت سنگ شدن...
توبه میکنم دیگر برای کسی اشک نریزم
حتی اگر فصل چشمانم برای همیشه زمستان شود...
چشمانم را می بندم
توبه میکنم دیگر دلم برای کسی تنگ نشود
حتی چند لحظه!
قـــــول میدهم
نام کسی را بر زبان نمی آورم
قلبم را دور می اندازم
برای همیشه...
و به کویر تنهایی ســـــلام می کنم...
پ.ن: من برگشتمممممممممممممممم! :))))
زندگی با تو

تـــــو نـــــیستی...
امـــــا مـــــن بـــــرایت چـــــای مـــــیریزم!
دیـــــروز هـــــم کـــــه نـــــبودی بـــــرایت بـــــلیط ســـــینما گـــــرفتم!
دوســـــت داری بـــــخند!
دوســـــت داری گـــــریه کن،
و یـــــا دوســـــت داری مـــــثل آیــــــینه مـــــبهوت باش!
مـــــبهوت مـــــن و دنـــــیای کـــــوچکم!
دیـــــگر چـــــه فــــــرقی مـــــیکند،
بـــــاشی یـــــا نــــــباشی!
مـــــن بـــــا تــــــو زنـــــدگی مـــــیکنم!
گریز و درد...

رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی به جز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در ودای گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو را
با اشک های دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم
رفتم، مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده ی خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یک باره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم، که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم ز کشمکش و جنگ و زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر
من خواستم که شعله شوم سر کشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس، بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بی خبر زخویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم.
*فروغ فرخزاد*
هر روز، بی تو، روز مباداست!

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...
مثل همیشه، آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم.
عمریست
لبخند های لاغر خود را
در دل زخیره میکنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست.
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روز های ماست.
اما چه کسی می داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!
***
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
و نه باید ها...
هر روز بی تو
روز مباداست!
*قیصر امین پور*




اين وبلاگو ساختم تا شعر، داستان و چيزای قشنگی كه ميبينم توش بذارم...